بایگانی ماهانه: ژوئیه 2010

همشهری کوبریک

از او نوشتن همیشه برایم سخت بوده است. 40 سال عمر فیلم‌سازی اش بوده و تنها سیزده فیلم ساخته، به عکاسی و شطرنج علاقه شدید داشته و عاشق حیوان‌ها بوده‌است. بزرگ‌ترین فیلم علمی – تخیلی سینما را ساخته و در ژانرهای جنگ ، تریلر ، رومنس ، جنایی ، فانتزی و … هم کارکرده‌است.82 سال پیش همین روزها به‌ دنیا آمده و 11 سال است از این دنیا کوچیده‌است. به راستی اگر کوبریک بزرگ به دنیا نیامده بود، دنیای سینما الان چه وضعیتی داشت؟

اولین فیلمی که ازش دیدم ، دوم یا سوم دبیرستان بودم و تازه شبکه چهار در شهرمان می‌گرفت ، آن‌هم با خش و فش فراوان ، برنامه سینما 4 بود و من. آن‌هم با همان خش و فش ، اما نگاه می‌کردم  و دوست داشتم. «درخشش» را گذاشته بودند و حمیدی مقدم توضیحات قبل از فیلم را می‌داد. تمام مدت فیلم را میخ‌کوب نشسته بودم و جم نمی‌خوردم تا تمام شد. بعدها دی وی دی با کیفیت فیلم را گرفتم و شد جزو دوست‌ْاشتنی آرشیوم، اما خاطره دیدن فیلم توی آن شرایط ، هیچ‌وقت از ذهنم پاک نمی‌شود.

در دوران دانشگاه شبی توی خوابگاه با بچه‌ها «غلاف تمام فلزی» نگاه می‌کردیم. یدم است به یکی ازدوستانم گفتم که در این فیلم فلان قدر کلمه «فاک» به زبان آورده می‌شود، دوستم چند ثانیه‌ای هاج و واج به من خیره شده بود و بعد از شوک در آمد و خنده طولانی عصبی‌ای کرد و گفت مگر چندبار فیلم را دیده‌ای؟ گفتم:خیلی

بعد از دیدن «قتل» بود که به فکرم رسید شاید این اولین نوع از پرداخت فیلم به شیوه روایت تو در تو و غیرخطی جدی باشد و به نوعی این فیلم پدر فیلم هایی از شکل «داستان عامه‌پسند» است ،‌که هست. داستان فیلم و آن شوک پایانی‌اش را خیلی خیل یدوست داشته‌ام. یکی از دلایلی که «حکم» کیمیایی را خیلی دوست دارم هم همین پرداخت به فیلم‌های نوآر قدیمی در خانه رضا معروفی است که خیلی خوب درآمده است.

«2001، یک ادیسه فضایی» برایم هنوز به صورت یک راز سربه‌مهر باقی مانده است. اینکه فردی در سال 1968 بتواند قبل از صعود انسان به ماه چنین فیلمی واقع‌گرایانه و با رعایت همه جزئیات بسازد و همه فیزیک‌دان‌ها و دانش‌مندان هم به این مسئله اقرار کنند مسئله‌ای است که برای همیشه ته مغزم حک شده است.

«چشمان کاملا بسته» را چند باری دیده‌ام و هربار چیز تازه‌ای کشف کرده‌ام.نام‌ها ، مکان‌ها ، نشان‌ها ،‌نشانه‌ها ، هر کدام در دیدار چندباره معنای تازه‌ای می‌گیرند.

«راه‌های افتخار» را به صورت دوبله ، برای اولین بار از شبکه 1 دیدم. دوبله بی‌نظیر عطالله کاملی در نقش سرهنگ دکس بسیار تاثیرگذار بود. بازی کرک داگلاس ، عبورش از تونل سربازان، سوت کشیدن‌هایش و دعوت سربازانش به حمله به خطوط دشمن،‌همه وهمه ،‌پررنگ در خاطرم باقی مانده است.به راستی خلق چنین شاه‌کاری در بیست و نه سالگی ، و در عین جوانی تنها و تنها از یک کارگردان دیگر بر می آمد، اورسن ولز و همشهری کین که تلاقی این دو نام در عنوان این نوشته شاید ادای دینی باشد به هردو نابغه سینما.

حدیث «دکتر استرنجلاو» و آن عنوان هجوآمیز طولانی‌اش چیز دیگری است . بار اول که فیلم را دیم خیلی توی ذوقم خورد و همه بازیها و میزانسن‌ها به نظرم مصنوعی و اغراق‌آمیز می‌رسید ، اما فیلم، فیلم بار اول دیدن نبود ، باید چندین بار می دیدمش ، دیدم و به بازی سحرآمیز استاد پیتر سلرز و جرج سی. اسکات  و در پی آن به بازی‌گیری استادانه کوبریک پی بردم و فیلم جزو فیلم های محبوب عمرم قرار گرفت.

کوبریک فیلم‌سازی است که برای پرداختن بهش می‌شود ساعت‌ها و روزها حرف زد. شاید معیار دقیق و خوبی نباشد اما به هر طریق که نگاه کنیم ،‌آي. ام .دی.بی. مهمترین و بزرگترین پایگاه داده‌های اطلاعات سینمایی دنیاست و کاربران بی‌شماری هم دارد. این پایگاه 250 فیلم برتر تاریخ را با رای مستقیم کاریرانش انتخاب کرده و در سایت خود قرار داده است. از میان این دویست و پنجاه فیلم ، هشت فیلم برتر از آن «استنلی کوبریک»‌بزرگ است، هشت فیلم از سیزده فیلم استاد در میان 250 فیلم برتر آی. ام. دی. بی. قرار دارد و این چیز کمی نیست.

کم‌کاری و گزیده‌کاری ، دقت و وسواس ، کمال‌گرایی و ریزبینی کوبریک در تاریخ سینما مثال‌زدنی و آموزنده است. کارگردانی مثل وودی آلن را می‌بینم که هر سال حداقل یک فیلم می‌سازد،‌اما در سال‌های اخیر دارد فقط خودش را تکرار می کند. بین دو فیلم آخر کوبریک 12 سال فاصله افتاد که بسیار فاصله زیادی است.

هرسال که بگذرد بیشتر به نبود و کم‌بود استاد پی خواهیم برد، اما لااقل می‌توانیم با دوره کردن فیلمهایش این نقیصه را جبران کنیم.

استنلی کوبریک (1928 – 1999) + ، +

3 دیدگاه

دسته یادبود, زادروز

پوستر، به سبک لهستانی

گاهی مسائلی مانند تیزر، تبلیغات ، پوستر ، عکس‌های فیلم هستند که به اندازه خود ساخت فیلم بااهمیت‌اند. پوستر فیلم در سینما معمولا به صورت بریده‌ای از فیلم یا شخصیت‌های اصلی فیلم کار می‌شود. اما در مورد سبک لهستانی پوستر فیلم جریان به صورت دیگری‌است.

برای طراحی پوسترهای فیلم‌ها زحمت بسیاری کشیده می‌شود تا حرف کلی فیلم در یک صفحه به صورت تصویری بیان شود. هنر پوستر فیلم اگر از مفاهیم گرافیکی به صورت درستی استفاده کند چه بسا در فروش فیلم هم بسیار تاثیر داشته باشد. پوسترهای فیلم لهستانی اما داستانی جداگانه دارند و در آنها برای فیلم موردنظر گاهی حتا از مفاهیم سیاسی و اجتماعی و فرهنگی لهستان هم ردپاهایی دیده‌ می‌شود. استفاده کامل از عناصر گرافیکی و طراحی نقاش گونه و اغراق‌شده در بیشتر کارها به چشم می‌خورد ، طراحی که بیشتر وقت‌ها پهلو به فراواقع‌گرایی و نمادگرایی نیز می‌زند و اثری انتزاعی خلق می‌شود. گاهی این اغراق تاحدی است که اگر نام فیلم را زیر اثر نبینیم نمی‌توانیم بفهمیم این پوستر واقعا مربوط به کدام فیلم است؟در زیر چند پوستر لهستانی فیلم‌های معروف را مشاهده می‌کنید. در هر مورد نام فیلم و کارگردان نوشته شده‌است.

می‌توانید روی هر عکس کلیک کنید و دیدگاه‌تان درباره پوستر موردنظر را به صورت جداگانه پای آن مرقوم بفرمایید ، ودر مورد کلیت این نوشته هم پای همین مطلب  نظرتان را بگذارید.

نکته:

* همه این پوسترها و پوسترهای بی شمار دیگری را می‌توانید در وبگاه پوسترهای فیلم لهستانی مشاهده کنید .

گفتنی است که پوسترهای بسیار دیگری در حیطه تئاتر ، موسیقی ، نمایشگاه‌ها و … نیز وجود دارد. اگر در این وبگاه پوستر بدیعی یافتید در قسمت نظرات لینکش را بگذارید تا آن‌ها را نیز به این مجموعه بیافزایم. سپاس.

*این وبگاه نیز پوستر‌های مختلفی را در زمینه‌های مختلف مثل موسیقی ، سیاست و … گردآوری کرده‌است.

7 دیدگاه

دسته پوستر فیلم, عکس

بیداری رویاها

همیشه این که اولین کار یک هنرمند شاهکار باشد، نگران‌کننده است. ترس از اینکه دوباره چنین درخششی را شاهد نباشیم و هنرمند در بازآفرینش هنر اول خود موفق نباشد. دانکن جونز با فیلم اول خود، «ماه»، یک شاهکار مستقل خلق کرده‌ است، آینده نشان می‌دهد که تا چه حد به اصل خود وفادار خواهد ماند.

نام فیلم ماه
کارگردان دانکن جونز
فیلمنامه دانکن جونز
موسیقی کلینت منسل
بازیگران سم راکول (سم بل)
رابین چاک (سم بل بدل)
کوین اسپیسی (گرتی)
گونه علمی – تخیلی
کشور ایالات متحده
زمان 97 دقیقه
امتیاز من 3/4

کارگردان‌های کمی هستند که در ساخت اولین فیلمشان چنان نبوغی از خود نشان بدهند که نامشان برای همیشه در ذهن مخاطب حک شود، کارگردانی معمولی ممکن است چندین و چند فیلم ضعیف یا متوسط بسازد و بعد از آن -شاید – فیلمهای ارزشمندی را از او ببینیم. اکثر کارگردانان هالیوودی از همین دسته دوم هستند. می‌شود از دسته اول  می‌شودبه اورسن ولز (1941، همشهری کین)، لارنس اولیویه (1944، هنری پنجم)، سیدنی لومت (1957، 12 مرد خشمگین)، فرانسیس تروفو (1959، 400 ضربه) ، آندره وایدا (1955، یک نسل)، و در سالهای اخیر به چارلی کافمن (2008،‌ سینکدوکی نیویورک)، استیو مک‌کوئین (2008، اعتصاب غذا)، ریچارد کلی (2001، دانی دارکو) و راب مارشال (2002،  شیکاگو) اشاره کرد. دانکن جونز ، قطعاً کارگردانی است که با ساخت اولین فیلم بلند خود، «ماه» توانسته برای خودجایگاه مستقلی در سینمای مستقل آمریکا به‌دست‌آورد. سینمای جونز سینمایی متعلق به خود او و در آن واحد ملهم از دنیای موردعلاقه‌اش در گونه علمی تخیلی است. گونه‌ای که فیلم‌هایی چون «2001، یک ادیسه فضایی»‌(1968، استنلی کوبریک) ، «بلید رانر» (1982، ریدلی اسکات)، «بیگانه» (1979، ریدلی اسکات) و «سولاریس» (1972، آندری تارکوفسکی) در آن قله‌ها را زده‌اند.

چکیده داستان:

فیلم با جمله «ما کجا هستیم» آغاز می‌شود. ما از زبان سم راکول جمله‌هایی را درباره آینده انرژی‌های مفید و بهداشتی می‌شنویم و اینکه انسان با درو و کندوکاو خاک ماه توانسته به ایزوتوپی از هلیوم به نام «هلیوم-3» دست‌یابد.در نماهای بعد با ایستگاه فضایی که سم در آنجا حضور دارد بیشتر آشنا می‌شویم و اینکه او در انجا با روبات هوش‌مندی به نام «گرتی» هم‌راه است. سم که دوهفته تا پایان ماموریتش زمان باقی‌است به‌شدت از سه‌سالی که تنها در ماه سپری کرده‌است خسته و وامانده شده‌است. سم به‌وسیله مکالمه های ضبظ‌ ‌شده در قالب پیام با زمین ارتباط برقرار می‌کند و بالعکس. در یکی از این مکالمه‌ها شاهد گفتگوی او با همسرش، تس و فرزند دختر سه‌ماهه‌ای به‌نام ایو. هستیم . در یکی از جست‌و‌جوهای سم در ماه ، حادثه‌ای برایش پیش‌می‌آید و او تصادف می‌کند و ماشین ماه‌پیمایش دچارآسیب می‌شود. وی در آخرین لحظات هوش‌یاری ، کلاه ضدجو ماه را بر سر می‌گذارد.

در صحنه بعد می‌بینیم که سم به هوش آمده و گرتی از او نگه‌داری می‌کند ، بعد از به‌بودی سم از گرتی می‌خواهد که به او اجازه بدهد برای تعمیر خودرو به بیرون از ایستگاه برود. گرتی می‌گوید این اجازه به او داده نشده‌است. سم با خراب‌کاری در سامانه ایستکاه موفق به گرفتن اجازه از گرتی می‌شود ، با این شرط که موضوع پیش خودشان باقی بماند. در بیرون از ایستگاه سم به خودرو می‌رسد و مردی را که در آن اسیر شده می‌یابد، خودش را. سم اول را. سم ، او را به ایست‌گاه بازمی‌گرداند و از گزتی درباره او می‌پرسد ، اما گرتی او را به آرامش دعوت می‌کند و سم اول را که خیلی ضعیف شده است ، به درمان‌گاه ایست‌گاه منتقل می کند.

پس از به‌هوش‌آمدن، سم اول پی به وجود سم دوم می‌یرد و از گرتی درباره او می‌پرسد، گرتی پاسخ درستی نمی دهد. سم اول نزد سم دوم رفته و از او درباره این اتفاق می‌پرسد. کم‌کم آنها پی می‌برند که احتمالن نسخه‌ای بدلی از سم هستند. رفته‌رفته و با نزدیک‌ترشدن به پایان فیلم ، نیروی جسمی سم اول تحلیل می‌رود،‌درحالی‌که سم دوم، جوان ، نیرومند و قوی است. سم دوم در پی یافتن مخفی‌گاه بدل‌ها است و سم اول درپی تماسی تلفنی با خانه‌اش برروی زمین پی به حقیقتی تلخ می‌برد.

هردو سم تصمیم به انجام کاری تاثیرگذار می‌گیرند.

تصویری رویایی از زمین از فراز ماه، از این دست تصاویر ، کم در ماه دیده نمی‌شود

تصویری رویایی از زمین از فراز ماه، از این دست تصاویر ، کم در ماه دیده نمی‌شود

نقد فیلم:

جایی در فیلم هست که سم بل رو به گرتی (روبات هوشمند) می‌کند و به او می گوید ، ما برنامه نیستیم گرتی ، ما انسانیم [1]. (که یکی از قطعات ساندترک به‌یادماندنی فیلم هم به همین نام است) اگر فقط همین یک دیالوگ را به کسی که فیلم را ندیده باشد نشان دهیم ، کل خط داستانی فیلم دستش خواهد آمد. فضایی علمی – تخیلی ، به خاطر حضور  روبات هوشمند و همچنین موضوعی درام که در پس صحبت‌های قهرمان داستان احساس می‌شود. معمولن این کلیشه انسان تنها در سفینه فضایی و در حال اکتشاف و حضور یک روبات هوشمند از آنجایی به تراژدی ختم می‌شود که روبات به دستورهای انسان گوش نمی‌دهد و می‌خواهد برای امنیت و یا حفظ اصول خود که همان انسان برایش برنامه‌ریزی کرده از فرمان‌های او یربازبزند. مشهورترین این روبات‌ها هم «هال 9000» در «2001، …» است و از سینمای متاخر هم می‌توان به «آتو» در «وال. ای» اشاره کرد. اما روبات فیلم ماه از سه قانون آسیموف پیروی می‌کند و کاملن در فرمان انسان است.

دانکن جونز فرزند دیوید بووی است خواننده آمریکایی است، فرزند خلفی که با ساخت همین یک فیلم توانسته به‌خوبی از زیر سایه پدر بیرون آید و جای‌پای خود را در دنیای سینما محکم‌نماید. جونز در عرصه ساخت ویدئو‌موزیک فعال بوده و تجربه ساخت یک فیلم کوتاه به نام «سوت» [2] را هم دارد.

قطعن اداره و کارگردانی فیلمی که بیشتر آن در فضای بسته می‌گذرد و تازه 2 شخصیت اصلی دارد، خیلی کار بزرگی است. برای صحنه‌هایی که مجبور به استفاده از هر دو شخصیت در قاب بوده‌اند از بازیگری شبیه به سم راک‌ول استفاده شده است. راک‌ول که استاد بازی در نقش‌های «این‌گونه‌ای» است و قبلن با بازی در فیلم «اعتراف‌های یک‌ ذهن خطرناک» (2002، جرج کلونی) این را به‌خوبی ثابت کرده‌است در این فیلم نیز به خوبی توانسته از پس شخصیت‌های چندلایه هردو سم برآید. در نظر بگیرید صحنه‌ای را که پس از تماس با زمین به شدت وامانده شده و در خلوت خود می‌گرید:‌»من می‌خوام به خونه برگردم.» نمی‌شود از بازی راک‌ول یاد کرد ولی از صداپیشگی هنرمندانه «کوین اسپیسی» نامی نبرد. اسپیسی که پیش از این نیز شاهکاری دیگر در زمینه تقلید صدا و کار با صدا از او در یوتوب دیده‌بودم، به خوبی توانسته با صدایی بدون احساس انسانی نقش یک روبات هوش‌مند مهربان را به خوبی ایفا کند. اما واقعن می‌شود در سینما فیلمی با حضور یک روبات هوش‌مند ساخت و آن با «هال 9000» در «2001، یک ادیسه فضایی» استنلی کوبریک مقایسه نشود؟ به نظر می‌رسد جونز هوش‌یارانه و با آگاهی از این مسئله ، شمایل گرتی را نیز تاحدودی شبیه به هال 9000 درآورده ، با این تفاوت که گرتی اسمایلی‌های یاهو بر خود دارد و رنگ تک‌چشمش آبی است.

جونز ادای دین دیگرش به شاه‌کار کوبریک را با ساخت صحنه‌های فضایی در استودیو و به‌وسیله ماکت انجام داده‌است. تمام صحنه‌هایی که بر روی خاک ماه و حرکت ماشین‌های دروگر و هلیوم-3یاب می‌بینیم در استودیو و توسط ماکت‌های کوچک-مقیاس ساخته شده‌اند تا پاسخ محکمی به فیلم‌های پرهزینه سی.جی. در این زمانه باشند که هیچ‌گاه هم حس واقعی صحنه را خوب از آب درنمی‌آورند.

فیلم در میان مایه‌های فلسفی وجدی خود گه‌گاه نگاهی طنز نیز به موضوعات دارد. ارجاع می‌دهم به صحنه‌ای که دو سم نزدیک است با هم درگیر شوند و سم اول میگوید:«من نمی‌خواهم دعوا کنم ، من یک مبارز نیستم ، من یک عاشقم» و وقتی اصرار سم دوم را برای درگیری می‌بیند می گوید:‌»چرا قرصاتو نمی‌خوری؟ چرا کیک درست نمی‌کنی؟ چرا نمی‌ری دایرة‌المعارف بخونی؟» یا در صحنه‌ای دیگر که سم اول به ایست‌گاه بازگشته‌است و حسابی نیرویش تحلیل رفته‌است می‌نشیند و می‌گوید:‌«خدایا، چرا این‌جا این‌قدر سرده؟» و سم دوم پاسخ می‌دهد:‌«چون ، روی یخچال نشستی.»

فیلم کم‌بودجه دانکن جونز درست است که به بسیاری از فیلمهای قبل از خود در ژانر علمی – تخیلی ادای دین می‌کند. اما در ذات خود فیلمی منحصربه‌فرد است.برای اینکه بودجه ساخت فیلم «ماه» را بهتر درک کنید، بودجه چند فیلم علمی – تخیلی سالهای اخیر را می‌آورم. فیلم  انیمیشن دریم‌ورکس ، «ربات‌ها» (کریس وج، کارلوس سالدانا ، 2005)  بودجه‌ای هفتادوپنج‌ میلیون ‌دلاری داشته است ، «2012»‌به کارگردانی رولند امریش ، دویست‌ میلیون ‌دلار خرج برداشته است و در نهایت فیلم «نگهبانان» (زک اسنایدر، 2009) صدوسی میلیون دلار بودجه برایش درنظر گرفته شده است.خود پدر فیلم ماه، 2001 یک ادیسه فضایی، نیز در سال 1968 ، بودجه‌ای حدود ده‌میلیون و پانصد هزار دلار داشته‌است.  خوب ارقام را مرور کنید و آماده باشید: بودجه «ماه» پنج‌میلیون‌ دلار بوده است.

*وبگاه رسمی فیلم ماه

* «ماه» در آی. ام. دی. بی.

ماه» در راتن‌تومیتوز

ماه» در متاکریتیک

ماه» در ویکی‌پیدیای انگلیسی

+ پس‌نوشت: نوشتن این مطلب خیلی طول کشید ، از نوشتن‌ها و بازنوشتن‌ها تا تهیه جدول ابتدای پست که برای ایجادش یک روز در «تالار گفت‌وگوی وردپرس» از سه نفر از کسانی که نمی‌شناختمشان یاری جستم و جا دارد اینجا از ایشان سپاس‌گزاری کنم، هرچند زبان هم را نمی‌فهمیم و آنها فارسی بلدنیستند ، اما قول دادم بهشان که هر وقت پست را به‌روز کردم برایشان بفرستم نتیجه کار را. همین.

++پس‌ترنوشت: خاویر باردم عزیز با پنی لوپه کروز دوست‌داشتنی ازدواج کردند.

+++پس‌ترنوشت 2: رومن پولانسکی هم به آمریکا تحویل داده‌نشد، خداراشکر.

پاورقی:

1.We’re not programs, Gerty, we’re people

2. Whistle

5 دیدگاه

دسته معرفی فیلم, نقد فیلم

فیلم‌ها و آدم‌ها

بازیگری و زنده‌کردن یک نقش بر روی پرده سینما یکی از جذاب‌ترین کارهای دنیاست، این‌که بازیگر با مطالعه نقش (هر چه دورتر ، بهتر) به آن برسد و با آن یکی شود. در زیر به چند نقش آشنا در سینما و بازیگرانشان اشاره شده است و سعی شده، در هرکدام بهترین توضیح آورده شود.

یک نکته بدیهی در ساخت فیلم بر اساس شخصیت‌های تاریخی و واقعی وجود دارد ، هرچه شخصیت ساخته‌شده در فیلم از عصر ما دورتر باشد بیشتر می شود رویش مانور داد و کسی هم به آدم خرده نگیرد. مثلن اگر شخصیت «اسکندر» یا «کوروش» را بخواهیم به فیلمی تاریخی برگردانیم با گزینه‌های خیلی بیشتری برای بازیگری روبرو هستیم تا اینکه بخواهیم شخصیت دکتر «جان نش» در فیلم «یک ذهن زیبا» (2001، ران هاورد) را به فیلم تبدیل کنیم. در وبگردی‌هایم به یک سری عکس تلفیقی برخوردم که تصویرهای شخصیت‌های معروف که به فیلم تبدیل شده‌اند را همراه با تصویر بازیگر آن فیلم ، در نماهایی کم و بیش شبیه به هم آورده است. توضیحات تصویر را هم ترجمه کرده‌ام و تمام تصاویر از سایت اسیدکو هستند و نمی‌دانم مرجع اورجینالش همانجاست یا آنها هم مثل من آن‌را دزدیده‌اند؟

1.فعال ضد جنگ و جنگجوی جنگ ویتنام، «ران کاویک» و «تام کروز» در نقش او در «متولد چهارم ژوئیه» (پ. 1)

2.روسپی لزبین و قاتل، «ایلین ورنوس» و «شارلیز ترون» در نقش او در «هیولا»

3.ناشر مجله هاسلر، «لری فلینت» و « وودی هرلسون» در نقش او در «مردم علیه لری فلینت»

4. «جیک لاموتا» ی بوکسو و «رابرت دنیرو» در نقش او در «گاو خشمگین»

5.نویسنده، «جیم کرول» و «لئوناردو دی‌کپریو» در نقش او در «خاطرات بسکتبال»

6.دکتر «جان نش» و همسرش «آلیشیا» و «راسل کرو» و «جنیفر کانلی» در نقش آنها در «یک ذهن زیبا»

7.کارآگاه «جیمی دویل» و «جین هکمن» در نقش او در «ارتباط فرانسوی»

8.مقتول و قربانی تجاوز «براندون تینا» و «هیلاری سوآنک» در نقش او در «پسرها گریه نمی‌کنند»

9. ماهیگیر سابق، «رامون سامپدرو» و «خاویر باردم» در نقش او در «دریای درون»

10. «فرانک سرپیکو»ی پلیس و «ال پاچینو» در نقش او در «سرپیکو»

11. آخرین امپراتور چین «پو یی» و «جان لون» در نقش او در «آخرین امپراتور»

12.مدیر کازینو «فرانک روزنتال» و «رابرت دنیرو» در نقش او در «کازینو»

13. ناخدای تایتانیک ، «ادوارد اسمیت» و «برنارد هیل» در نقش او در «تایتانیک»

14. مهندس کشتی‌ساز تایتانیک ، «توماس اندروز» و «ویکتور گاربر» در نقش او در «تایتانیک»

15.«فرانک ویلیام ابیگنل» و «لئوناردو دی‌کپریو» در نقش او در «اگر می‌توانی مرا بگیر»

17.عضو «باشگاه بچه‌ها» ، «مایکل الیگ» و «مک‌کالی کالکین» در نقش او در «هیولای مهمانی»

18. «گری کانلن»، متهمی که اشتباهی برای بمب‌گذاری بار گیلفورد در لندن محکوم به زندان شد و«دنیل دی لوییس» در نقش او در «به‌نام پدر»

19.نایب رییس «براون و ویلیامز» ، «جفری ویگند» و «راسل کرو» در نقش او در «خودی»

20. موسیقی‌دان «جیم  موریسون» و «وال کیلمر» در نقش او در «دورز»

21. موسیقی‌دان ، «ری چارلز» و «جیمی فاکس» در نقش او در «ری»

22. موسیقی‌دان ، «جانی کش» و «خواکین فینکس» در نقش او در «از خط عبور کن»

23. موسیقی‌دان، «سید ویشز» و «گری اولدمن» در نقش او در «سید و نانسی»

24. نقاش مکزیکی «فریدا کالو» و «سلما هایک» در نقش او در «فریدا»

25. شاعر فرانسوی قرن نوزدهم ، «آرتور رمبو» و «لئوناردو دی‌کپریو» در نقش او در «گرفت کامل»

26. ویسنده و روزنامه‌نگار ، «هانتر اس. تامسون» و «جانی دپ» در نقش او در «ترس و نفرت در لاس وگاس»

27. نویسنده آمریکایی «ترومن کاپوتی» و «فیلیپ سیمور هافمن» در نقش او در «کاپوتی»

28. کمدین، «اندی کافمن» و «جیم کری» در نقش او در «مرد روی ماه»

پ.1 : زادروزتام کروز سوم ژوئیه است ، حتما اگر می‌دانست قرار است در آینده در فیلمی برای استقلال آمریکا بازی کند، یک روز دیرتر زاده می‌شد.

20 دیدگاه

دسته عکس

محمود بهرامی درگذشت

محمود بهرامی ، بازیگر پیشکسوت سینمای قبل و بعد از انقلاب در سن 73 سالگی بر اثر بیماری ریوی درگذشت.روحش شاد و یادش گرامی باد.

این بازیگر که متولد 1316 تویسرکان است در سینما فعالیت بازیگری‌اش را در فیلم «سه قاپ» زکریا هاشمی در سال 1350 آغاز کرد.

از جمله فیلم‌هایش می‌توان به «شهردار مدرسه»، «ماه پیشونی»، «من زمین را دوست دارم»، «جیب‌برها به بهشت نمی‌روند»، «مخترع 2001»، «رنو تهران 29»، «بازی تمام شد»، «دستمزد»، «سال‌های خاکستر»،«مسافران مهتاب»، «خارج از محدوده» اشاره کرد. در سالهای اخیر در «بزنگاه» ساخته رضا عطاران بازی کرده بود.

پیکر محمود بهرامی قرار است، پنج‌شنبه، هفدهم تیر ماه از مقابل ساختمان شماره 2 خانه سینما واقع در خیابان وصال به سمت قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) تشییع می‌شود

2 دیدگاه

دسته درگذشت

خوراک روح ، موسیقی سول ، سینمای ما و آنها

موسیقی خوراک روح است، به خصوص که از نوع «سول»اش باشد، این نوشته در مورد سینمای ایران، سینمای غرب ، موسیقی سول ، و دنیای بی‌نظیر و تمام‌نشدنی انیمیشن‌های پیکسار عزیز است ، دنیایی که در نوشته‌های وبلاگم، از «برچسب» به «دسته» تبدیل شده است.   🙂

از دانلود «بهترین ترانه‌های سول و ریتم اند بلوز»ام مثل چی سرخوشم و خوش‌خوشانم می‌شود. بهترین‌های قرن بیستم را در یک مجموعه قرار داده‌اند و آن را روی پایرت‌بی گرامی شیر کرده‌اند با دیگران. خداوند یک در دنیا و سد در آخرت نصیبشان گرداناد. موسیقی و سیر آن در غرب واقعن از آن جنبه‌های حیرت‌انگیز پیشرفت است که اوج طلایی آن را در دهه 60 و 70 میلادی شاهد بوده‌ایم. در این سری ، صدای خواننده‌هایی مثل «جیمز براون» (این یک دنیای مردانه‌ی مردانه‌ی مردانه است) ، دایانا راس و سوپریمز (مرا نجات‌بده) ، بن ای. کینگ (کنار من بایستچاک بری (بر بتهوون غلبه کن ، ترانه‌ای که بیتلز هم بازخوانی‌اش کرده‌اندبابی هِلمز (جینگل‌بل راک) و … وجود دارد.

بن ای. کینگ ، خواننده کنار من بایست

بن ای. کینگ ، خواننده «کنار من بایست»

مسئله‌ای که ذهنم را به خود مشغول کرده ، این است که سیر یک موسیقی خاص یا بهتر است بگویم یک ژانر خاص از موسیقی غرب در هر زمینه‌ای تلاش می‌کند که دست به تجربه‌آفرینی بزند و ریسک کند تا این موسیقی پیشرفت داشته باشد. این فقط مختص موسیقی نیست ، در سینما ،‌ادبیات ، تئاتر و هر شاخه دیگر هنری‌شان هم همین اصل برقرار است. چند هفته پیش که سعید سهیلی در برنامه «هفت» داشت از آثاری مثل چ.چ. و ا.د.و.ا. (نام‌های این دو فیلم را به صورت مختصر می‌نویسم چون واقعن شرم دارم حتا نامشان را بر زبان بیاورم) دفاع می‌کرد و می‌گفت که من اسم این سینما را مبتذل نمی‌گذارم ، چون تعریف این کلمه را نمی‌دانم و …

همین دو روز پیش ، «محاکمه در خیابان» فیلم مسعود کیمیایی را تماشا کردم ،خوش‌بختانه به دلیل اینکه تنها سینمای شهرم سالهاست (ده سال شاید) که بسته شده است ، و من هم دیگر مشهد نیستم ،‌این فیلم را در سینما ندیدم، چون دیدن همچنین اثر نازل (اگر نگویم مبتذل) روی پرده سینما و در اندازه‌های چندین و چندبرابر صفحه تلویزیون احساس گناه بیشتری به آدم می‌دهد که چرا وقتش و پولش را صرف دیدن همچنین فیلمی کرده‌است ، مجله سینمایی هم دیگر نمی‌گیرم که ببینم کیمیایی چطور به دفاع از اثرش پرداخته‌است؟

چرا آنها (غربی‌ها) بدون عجله و با رعایت اصول قضیه به جلو می‌روند و ما اینقدر شیش‌ماهه به دنیا آمده‌ایم؟ چرا در هر سال سینمای ایران باید به تعداد انگشتان یک پا هم اثر قابل تامل نداشته باشد؟ چرا موسیقی آثار شنیداری‌اش از این هم کمتر است؟ چرا ؟ چرا؟ چرا؟

چرایی این قضیه از ابعاد متفاوتی قابل بررسی است.

آ) می‌توانیم بگوییم ، موسیقی (به صورت آکادمیک) ، مال غرب است ، پس آنها چون صاحبش هستند باید در رعایت قواعد بازی هم از ما استادتر باشند ، یا چون سینما ذاتن «چیزی» غربی و آن‌جایی است ، پس آنها هم استفاده از آن را بهتر بلدند، مثلن اگر در هالیوود چندیدن و چند اقتباس مختلف از یک اثر مثلن میتوانم «آلیس در سرزمین عجایب» اثر لوییس کرول را نام ببرم که آخرین اقتباسش را «تیم برتون» به فیلم تبدیل کرده که هنوز آن را ندیده‌ام یا مثلن اقتباس از ماجراهای «شرلوک هولمز» اثر «سر آرتور کونان دویل» که آخرینش را «گای ریچی»‌انجام داده که این یکی را دیده‌ام، یا بازسازی یک اثر در سال‌های مختلف ، مثلن بازسازی فیلم «روزی که زمین ایستاد» (1951، رابرت وایز) که اسکات دریکسن یک بازسازی در سال 2009 از آن انجام داده است یا بازسازی فیلم «نبرد تایتان‌ها» (1981، دزموند دیویس) که همین امسال لوییس لتریر ساخته‌استش . خوب از موضوع اصلی دور نشوم. داشتم می‌گفتم که غربی‌ها قواعد بازی را می‌دانند ، میْ‌انند که اگر اثری علمی تخیلی در اوایل دهه پنجاه میلادی پول‌درآر بوده است ، ممکن است همان ایده در قرن بیست‌ویکم جواب بدهد.از همان اولین سال اختراع سینما ژانر وحشت وجود داشته (در غرب) و هنوز هم دارد ، چون علاوه بر سرگرم‌کنندگی ، پول‌ساز هم هست که خوب هیچ عیبی هم ندارد ، حالا در ایران چه کسی توانسته بعد از «ساموئل خاچیکیان» راهش را ادامه دهد و سینمای وحشت را زنده کند؟ سینماگر از خارج‌آمده‌ای که یک فیلم هارور می‌سازد و اثرش بیشتر مایه خنده است تا وحشت؟ نه؟ سینمای وحشتی که بخواهد تماشاگر ایرانی را بترساند باید ایرانی باشد.

ب)‌ می‌شود این طور هم گفت که ای آقا ،‌وقتی در ایران مافیای سینما نمی‌گذارد فیلم‌های «واقعی» اکران شود، چه انتظاری از کارگردان و بازیگر و … دارید که بیایند و سرمایه و وقت بگذارند برای این سینما؟

پ) می‌شود همان تعمیم همیشگی را که همیشه به‌کار می‌بریم ،‌این‌دفعه هم به کار‌ببریم و بگوییم «چی» در ایران درست و سرجایش است که سینما باشد؟ همان علت‌تراشی همیشگی و ایرانی که همیشه به‌کار می‌بریمش.

ت) می‌شود…

ج)می‌شود …

چندوقتی‌ است که بدجوری مسخ «پیکسار» شده‌ام ، داشتم برای بار چندم «داستان اسباب‌بازی» را می‌دیدم (شاید به طور ناخودآگاه، به این دلیل که تا چند وقت دیگر ، «داستان اسباب‌بازی 3» را می‌بینم و شاید دیدن نسخه اولش برای یادآوری نکته‌هایی لازم بوده است، نمی‌دانم). پیکسار از سال 1984 با ساخت یک فیلم کوتاه یک‌دقیقه‌ای به اسم «ماجراهای آندره و والی ب.» (البته با امکانات لوکاس‌فیلم) رو به ساخت فیلم‌های انیمیشن کامپیوتری آورد و تا اکنون هم این روند را ادامه داده سات، همان ظرافت در طی طریق به صورت پله‌پله که درمورد موسیقی و سینمایشان مثال زدم در «پیکسار» به صورت کاملن مشخص دیده‌می‌شود. داستان اسباب‌بازی، دی‌وی‌دی‌اش ، یک ویدئوی بیست‌دقیقه‌ای ضمیمه‌ هم دارد که به چگونگی ساخت آن توسط گروه پیکسار و و در سر آن استاد «جان لسه‌تر» می‌پردازد. اینکه ساخت هر فریمش بین 4 تا 13 ساعت طول کشیده‌است، فکرش را بکنید که با بهترین کامپیوترهای آن زمان ساخته شده است، یا اینکه در پشت صحنه می‌بینیم که اعضای گروه پیکسار چندیدن و چندبار شخصیت‌های وودی ، باز، و … را طرح زده‌اند و طرح زده‌اند تا به شخصیت‌های کنونی برسند. کشیدن چندهزار «تابلوی فیلم‌نامه تصویری» (Storyboard) هم که دیگر مسئله عجیبی نیست برای ساخته شدن این شاهکار. از پیکسار بیشتر می‌نویسم.

یکی از تخته‌داستان‌های اصلی «داستان اسباب‌بازی»

یکی از تابلوهای فیلم‌نامه تصویری اصلی «داستان اسباب‌بازی»

صحنه‌ای از «داستان اسباب‌بازی 3» (2010، لی آنکریچ)

«داستان اسباب‌بازی 3» (2010، لی آنکریچ)

2 دیدگاه

دسته پیکسار, درباره موسیقی, درباره سینما

نغمه غمگین

انیمیشن کوتاه «کنسرتوی گربه» ، محصول مشترک ویلیام هانا و جوزف باربارا ، محصول 1947 و برنده اسکار بهترین فیلم انیمیشن کوتاه 1946 ب مدت زمان 7 دقیقه و 49 ثانیه ، یکی از دل‌انگیزترین انیمیشن‌های «تام و جری» است. این انیمیشن را تلویزیون ایران چندباری گذاشته است. داستان پیانو زدن گربه در یک کنسرتوی پیانو و اذیت و آزار او توسط موش و در آخر هم تشویق شدن موش توسط حضار در سالن. این ویدئو الهام‌بخش «لنگ‌لنگ» برای پیانیست شدن بوده‌است.

بیان دیدگاه

دسته معرفی فیلم