بایگانی برچسب‌ها: سینما

بازی‌گران،‌کارگردانان و فیلم‌نامه‌نویسان توییتری

فهرست زیر درباره بازی‌گران، کارگردانان و فیلم‌نامه‌نویسانی است که در توییتر نام کاربری «تایید‌شده» دارند و خودم هم آنها را دنبال می‌کنم.گاهی «دنبال‌کردن» توییت های این افراد و دل‌مشغولی هاشان و خبرهای جدید از کارهای جدیدی که می‌خواهند بکنند و … خیلی خیلی … {n} … خیلی خیلی لذت‌بخش و مفرح است. نکته دیگری که به ذهنم می‌رسد این است که این افراد در توییتر ، توییت می گذارند و شاید شنار دیگری از سینماگران باشند که من آن‌ها را دنبال نمی کنم و آن‌ها هم در توییتر می نویسند. اما در مقام مقایسه سینماگران ایرانی همه در فیس‌بوک پراکنده‌اند و تقریبا معدود افرادی (هستند آیا واقعا؟)‌شاید باشند که در توییتر بنویسند و از این رسانه فوق‌العاده استفاده کنند. غرض همین مقایسه میان هنرمندان ایرانی و فرنگی بود در استفاده از محیط‌های شبکه اجتماعی و ریز‌بلاگ‌نویسی. اگر شما هم افراد سینمایی خاصی را دنبال می‌کند در نظرات قید کنید.

الف. کارگردانان:

1.دیوید لینچ (نیازی به معرفی نیست)

دیوید لینچ

دیوید لینچ

2.دانکن جونز (ماه)

3. لی اونکریچ (داستان اسباب‌بازی 3)

4. جاد آپاتو (باکره 40 ساله)

5.وس کریون (کابوس در خیابان الم)

6.دیوید سیلورمن (فیلم سیمپسون‌ها)

7. ارول موریس (مه جنگ)

ب. فیلم‌نامه‌نویسان:

1.دیابلو کودی (جونو)

2.نیل گی‌من (کرولاین)

3.جان آگست (ماهی بزرگ)

4.راجر اَوری (داستان عامه‌پسند) *

ج. بازی‌گران:

1. هیو جک‌من (مردان اکس)

جیم کری

جیم کری

2. اشتن کوچر (قاتل‌ها)

3. دمی مور (روح)

4. کوین اسپیسی (زیبایی آمریکایی)

5. رابین ویلیامز (ویل هانتینگ خوب)

6. میلیا جوووویچ (عنصر پنجم)

7. دنی دویتو (کسی بر فراز آشیانه فاخته پرید)

8. جیم کری (نیاز به معرفی ندارد)

و در آخر هم معرفی می‌کنم توییتر منتقد معروف آمریکایی راجر ایبرت که پنبه همه این بالایی ها را می زند.

* اوری نویسنده داستان اولیه بوده است و در نوشتن فیل‌نامه با تارانتینو هم‌کاری داشته است.

 

پس‌نوشت: این نوشته سعی می‌شود به‌روز شود، افراد جدیدی که ببینم در توییتر به فهرست اضافه خواهم کرد.

3 دیدگاه

دسته وب, درباره سینما, روزنوشت

پانزده «جمله تبلیغاتی» فیلم‌ها که باید آن‌ها را به خاطر بسپاریم- قسمت دوم

نوشته زیر بخش دوم مجموعه نوشته‌هایی است که بخش اول‌اش را اینجا گذاشتم، درباره به‌ترین جمله‌های تبلیغاتی (taglines) فیلم‌ها که به نظر من شاه‌کار هستند. فیلم‌های زیر مربوط به دو دهه 70 و 80 میلادی می‌باشند.

1. ای.تی (E.T.) – استیون اسپیلبرگ :

او تنهاست، او خسته‌ است، او سه میلیون سال نوری از خانه‌اش دور است.

2.چیز (The Thing) – جان کارپنتر:

انسان گرم‌ترین مکان برای پنهان شدن است.

3.شبح‌کش‌ها (Ghost Busters) – ایوان رایت‌من:

به کی می‌خوای زنگ بزنی؟

4.نابودگر (The Terminator) – جیمز کمرون:

او چیزی است که نمی‌میرد، در کابوسی که پایانی ندارد.

5.مخمل آبی (Blue velvet) – دیوید لینچ:

دنیای غریبی است.

6.متهم (The Accused) – جاناتان کاپلان:

فریاد اول‌اش برای مددخواهی بود، فریاد دوم برای عدالت.

7.ماگنولیاهای پولادین‌(Steel Magnolias) – هربرت راس:

خنده‌دارترین فیلمی که شما را به گریه خواهد انداخت.

8.پرتقال کوکی (A Clockwork Orange) – استنلی کوبریک:

درباره داستان پسری که مهمترین علایق‌اش تجاوز ، خشونت افراطی و بتهوون هستند.

9.نیش (The Sting) – جرج روی هیل:

همه چیزی که نیاز داری یک کم اعتماد به نفس است.

10.راننده تاکسی (Taxi Driver) – مارتین اسکورسیزی

در هر خیابانی از این شهر یک «هیچ‌کس» وجود دارد که می‌خواهد کسی بشود.

11.آنی هال (Annie Hall) – وودی آلن:

یک عاشقانه عصبی.

12.برخورد نزدیک از نوع سوم (Close Encounter of the Third Kind) – استیون اسپیلبرگ:

ما تنها نیستیم.

13.بیگانه (Alien) -ریدلی اسکات:

در فضا کسی صدای جیغ شما را نمی‌شنود.

14.مستاجر (The Tenant) -رومن پولانسکی:

هیچ‌کس این کار را با شما مثل رومن پولانسکی نمی‌کند.

15.کاباره (Cabaret) -باب فاسی:

زندگی یک کاباره است.

۱ دیدگاه

دسته معرفی فیلم, نقل قول‌های سینمایی, جمله‌های تبلیغاتی فیلم‌ها, درباره سینما

پانزده «جمله تبلیغاتی» فیلم‌ها که باید آن‌ها را به خاطر بسپاریم- قسمت اول

به کاربردن جمله‌های تبلیغاتی (taglines) یک نوع سنت دیرینه در فرهنگ تبلیغاتی فیلم‌های غربی هستند که سعی می‌کنند در یک جمله ساده و حتی‌الامکان با ساده‌ترین قعل‌های ربطی مهم‌ترین پیام فیلم را به تماشاگر القا کنند و او را به سینما بکشانند و اصولا در سینمای ایران محلی از اعراب (نداشته!؟ و) ندارند. در قسمت اول این مجموعه نوشته‌ها پانزده جمله تبلیغاتی شاه‌کار (از نظر خودم) را برای مرور می‌نویسم. این‌ جمله‌ها مربوط به فیلم‌هایی از سال 1990 تا 2010 هستند.

1. یادآور (Memento) –  کریستوفر نولان  :

برخی خاطرات بهتر است فراموش شوند.

2.اتاق امن (Panic Room) – دیوید فینچر :

این اتاق قرار بود امن‌ترین اتاق خانه باشد.

3.در جستجوی نیمو ‌(Finding Nemo) – اندرو استنتن :

3.7 تریلیون ماهی در اقیانوس موجود است. آن‌ها در جستجوی یکی‌شان هستند.

4.دوازده یار اوشن‌ (Ocean’s Twelve) – استیون سادربرگ:

دوازده، یازده جدید است.

5.من افسانه‌ هستم (I am Legend) – فرانسیس لارنس:

آخرین فرد روی زمین تنها نیست.

6.تعطیلات آقای بین (Mr. Bean’s Holiday) – استیو بندلک:

فاجعه پاس‌پورت دارد.

7. تنگه وحشت (Cape Fear) – مارتین اسکورسیزی:

چیزی نیست که در تاریکی شب باشد و در روشنایی روز نباشد. جز ترس.

8.سکوت بره‌ها‌ (The Silence of the Lambs) – جاناتان دمی :

خود را برای هیجان‌انگیزترین، مسحورکننده‌ترین و ترس‌ناک‌ترین دو ساعت تمام زندگی‌تان آماده کنید.

9.ارتش تاریکی ‌(Army of Darkness) – سم ریمی :

گرفتار در زمان. در محاصره شیاطین. بنزین در حال اتمام.

10.فهرست شیندلر (Schindler’s List) – استیون اسپیلبرگ:

هرکه زندگی‌ای را نجات دهد همه دنیا را نجات داده است.

11.چهار عروسی و یک تشییع‌جنازه (Four Weddings and a Funeral)مایک نیوول:

پنج دلیل خوب برای مجرد ماندن

12. داستان عامه‌پسند (Pulp Fiction) کوئنتین تارانتینو:

چون تو یک شخصیت هستی دلیلی نمی‌شود شخصیت داشته باشی.

13.رستگاری در شاشنک‌(Shawshank’s Redemption)فرانک دارابونت:

ترس شما را اسیر زندان می‌کند، امید شما را رهایی می‌بخشد.

14.آپولو 13 (Apollo 13)ران هاوارد:

هوستون، مشکل داریم. [+ ]

15.شجاع‌دل (Braveheart)مل گیبسن:

هر مردی می‌میرد، اما هر مردی واقعا» زندگی نمی‌کند.


بیان دیدگاه

دسته معرفی فیلم, نقل قول‌های سینمایی, درباره سینما

سکانسی از فیلم «درگذشتگان»

بیلی کاستیگان: [خطاب به متصدی بار] یه دونه آب شاتوت
مرد گیلاس‌به‌دست در بار: چیه دوره قاعدگی‌ات رسیده ؟آب‌شاتوت ادرارآوره. دوست‌دخترم هر وقت نوبت قاعدگی‌شه از اون می‌نوشه.
[بیلی یک گیلاس خالی برمی‌دارد و آن را بر سر مرد خورد می‌کند. آقای فرانسوی بیل را بغل می‌کند و او را به سمت دیوار می‌اندازد. بیلی سعی می‌کند دوباره به طرف مرد برود،‌اما فرانسوی او را همان‌طور رو به دیوار نگه می‌دارد . بیلی دستان فرنچ را به به عقب هل می‌دهد]
بیلی کاستیگان: دستای لعنتیتو به من نزن
آقای فرانسوی: [به‌آرامی] هی،هی،هی… تو منو می‌شناسی?
بیلی کاستیگان: نه، نه.
آقای فرانسوی: خوب من کسی ام که بهت می‌گم آدمایی هستن که تو می‌تونی بزنیشون و آدمایی هم هستن که تو نمی‌تونی بزنیشون. خوب این کاملا آدمی نیست که تو نتونی بزنی‌اش ، اما تقریبا آدمیه که تو نباید بزنیش. خب حالا من می‌خوام قانون لعنتی رو وضع کنم، باشه؟. لعنتی، تو این مردو نمی‌زنیش. باشه؟
بیلی کاستیگان: آره، عالیه ، خوب ، خوب.
آقای فرانسوی: من می‌شناسمت لعنتی. خانواده‌ات رو هم می‌شناسم.اگه یه بار دیگه با اون پسرعموت که پیش پلیسا تابلوئه خرید و فروش مواد بکنین دیگه فراموشم می‌شه که مادربزرگت چقدر با من مهربون بوده. شیکمتو سفره می‌کنم. شیرفهم شد؟‌
بیلی کاستیگان: بله، متوجه شدم.
آقای فرانسوی: چی داشتی می‌خوردی؟
بیلی کاستیگان: [خجالت‌زده] یه گیلاس آب شاتوت.
آقای فرانسوی: چیه؟ نوبت قاعدگیته؟
[روبه متصوی بار]
آقای فرانسوی: براش یه… آب‌شاتوت بیار.
آقای فرانسوی: [رو به مرد] هی کله‌پوک، این برادرزاده جکیه.
مرد لیوان به دست: اُه.
آقای فرانسوی: چیه؟ واسه چی گفتی «اُه» لعنتی؟
[چهار بار پشت‌سرهم به صورت مرد مشت می‌زند]
آقای فرانسوی: گم‌شو بیرون ..

درگذشتگان – 2006 – مارتین اسکورسیزی

بازی‌گر نقش بیلی ؛ لئوناردو دی‌کپریو

برنده چهار جایزه اسکار

بهترین کارگردانی، بهترین فیلم، بهترین تدوین و بهترین فیلم‌نامه اقتباسی

نامزد بهترین بازی‌گر مرد نقش مکمل برای مارک والبرگ

سکانس آب شاتوت در یوتیوب

۱ دیدگاه

دسته معرفی فیلم, نقل قول‌های سینمایی, درباره سینما

فصلی از یک فیلم

فرانک ویلیام ابیگنیل جوان راهی مدرسه جدیدش شده است تا در آن‌جا درس بخواند، اما اونیفورمی رسمی بر تن دارد.در راه‌روی مدرسه نشانی  اتاق 17، درس زبان فرانسوی را از دختری می‌پرسد که پسری قلدر از پشت به او تنه می زند و کتاب‌های او پخش زمین می‌شوند.او وارد اتاق 17 می شود. سروصدای بچه‌ها کلاس را برداشته است. او تصمیم خود را می‌گیرد و خود را جای معلم جای‌گزین جا می‌زند.

فرانک: بچه‌ها، سروصدا نکنین. روی تخته  اسم‌اش را با تحکم می‌نویسد. اسم من آقای ابیگنله، نه آبیگنالی، نه ابیگنلی ، بلکه ابیگنل. خوب حالا یکی به من بگه دفعه پیش تا کجای کتاب پیش رفتین؟

کسی پاسخی نمی‌دهد.

فرانک:بچه‌ها،‌اگه دوباره سئوالمو تکرار کنم مجبور می شم به همه کلاس جریمه بدم.

دختری پاسخ می دهد: فصل 7.

فرانک: خوبه،  لطفا فصل هشت رو بیارین تا شروع کنیم.

فرانک پسری را که در راه‌رو به او تنه زده می‌بیند و سر میز او می‌رود.

فرانک:ببخشید،‌اسمت چیه؟

پسر:بِرَد

فرانک دست پسر را می‌گیرد و او را بلند می‌کند: برد، بیا اینجا جلوی کلاس و مکالمه شماره پنج رو بخون.

برد به سختی کلمات را تلفظ می‌کند. بچه‌ها به او می‌خندند.

اگر می‌توانی مرا بگیر – 2002 – استیون اسپیلبرگ

بازی‌گر نقش فرانک؛  لئوناردو دی‌کپریو

نامزد دو جایزه اسکار برای

بهترین بازی‌گر نقش مکمل مرد (کریستوفر واکن)

و بهترین موسیقی فیلم اورجینال (جان ویلیامز)

۱ دیدگاه

دسته نقل قول‌های سینمایی, درباره سینما

جراحت

ماه رمضان بود.

توی یک چت‌روم بودم.

یکی پیام داد که کسی اگر درباره سینما صحبت می‌کند پیام بدهد.

خوشم آمد و پیام خصوصی به‌اش دادم.

اولین پرسشی که از‌اش کردم این بود: جدید‌ترین فیلمی که دیده‌ای چیست؟

پاسخ آمد: «جراحت».

بیان دیدگاه

دسته مینی‌مال, درباره سینما

فیلم‌هایی برای نساختن یا بهترین فیلم‌هایی که ساخته نشدند

دکترشریعتی حرف خیلی  زیبایی دارد:«ارزش انسان به اندازه حرف‌هایی هست که برای نگفتن دارد». این گفته می‌تواند یک تلاقی معنایی و مفهومی با نوشته پیش رو داشته باشد که در آن از بزرگ‌ترین فیلم‌هایی که ساخته نشده‌اند سخن به میان آورده شده است. از کارگردانانی چون هیچکاک ، ولز ، کوبریک، لین، لینچ  و … از یک طرف با چنین نام‌های بزرگی روبرو هستیم و از طرف دیگر با فیلم‌هایی که هرگز ساخحته نشده‌اند و من وشما آن‌ها را هیچ‌گاه ندیده‌ایم و نخواهیم دید. نوستالژی مسئله نساختن فیلم زمانی خیلی مشخص و روشن می‌شود که یک لحظه با خودمان فکر کنیم شاهکارهایی مثل پدرخوانده یا همشهری کین یا 2001، یک ادیسه فضایی هیچ‌گاه ساخته نمی شدند. حدیث بهترین فیلم‌های ساخته نشده هم چنین است. هر کدام می‌توانستند یک شاهکار باشند.

1.ناپلئون (استنلی کوبریک) – ناپلئون همیشه قهرمان و استوره ثابت و عشق زندگی کوبریک بود.ناپلئون به صورت یک فکر وسواسی و یک وسواس فکری برای کوبریک شده بود. وی همیشه می‌خواست فیلمی بر اساس زندگی این امپراتور فرانسه به روی پرده نقره‌ای بیاورد. بعد از موفقیت 2001،‌یک ادیسه فضایی درگیشه ، فرصت خوبی برای او پیش آمد تا فیلمی بر اساس زندگی شخصیت محبوب‌اش بسازد. برای این کار کوبریک به گفته خودش پانصد کتاب مختلف تاریخی درباره ناپلئون خوانده بود و با کمک دستیارانش کاتالوگ‌هایی از محل‌ها و کارهایی که ناپلئون و همراهانش در طول سال‌های فعالیت او رفته و انجام داده بودند تهیه کرده بود که از لحاظ رعایت جزئیات نظیر نداشت. این کاتالوگ هم‌چنین شامل 15,000 تصویر از دوره ناپلئون می شد. کوبریک بارها نارضایتی خود را از نبود فیلمی در شان ناپلئون بیان کرده بود و عنوان می‌کرد که فیلم او «بهترین فیلم» خواهد بود.

فیلم‌برداری قرار بود که در همان محل‌های واقعی که ناپلئون در آنجا حضور داشته بود انجام شود. او حتا تا مرحله انتخاب بازیگر نقش ناپلئون هم پیش رفته بود و دیوید همینگز را برای ایفای نقش او درنظرگرفته بود. گزینه‌های دیگر اسکار وارنر و جک نیکلسون بودند. کوبریک قصد داشت فیلمی کاملا نزدیک به واقعیت بسازد و صحنه‌های جنگی را با کمال‌گرایی خاص خودش کارگردانی کند. برای فیلم بیش از 50,000 سیاهی‌لشگر در نظر گرفته شده بود. شکست فیلمی با همین موضوع به نام واترلو در همان سال و بودجه بالای مورد نیاز فیلم حسابی مترو گلدوین میر و برادران وارنر را ترسانده بود و آنها ساخت فیلم را قبول نکردند..بیشتر تحقیقاتی که کوبریک برای این فیلم انجام داده بود بعدها برای ساخت بری لیندون به کارش آمد، داستان بری لیندون در سال 1789 پایان می‌یابد، 15 سال قبل از شروع جنگ‌های ناپلئون.

بخشی از کاتالوگ‌هایی که کوبریک درباره ناپلئون گردآوری کرده بود (در آرشیو کوبریک)

بخشی از کاتالوگ‌هایی که کوبریک درباره ناپلئون گردآوری کرده بود (در آرشیو کوبریک)

+ می‌توانید نسخه‌ای از فیلم‌نامه ناپلئون را که بر روی اینترنت قرار گرفته، از اینجا دانلود کنید.

++ به کوشش موسسه نشر تشن (Taschen) کتابی در قالب یک مجموعه در  سال 2009  به نام ناپلئونِ استنلی کوبریک ، بزرگترین فیلمی که ساخته نشد به بازار آمد. این کتاب عظیم که در 2874 صفحه به چاپ رسیده است، شامل 10 کتاب کوچک‌تر داخل یک مجموعه بزرگ و اطلاعات گسترده‌ای درباره نحوه ساخت فیلم و موضوعات پژوهشی کوبریک راجع به موضوع ، عکس‌های اولیه از لوکیشن‌ها، رونوشت‌های مختلف فیلم‌نامه و … می‌باشد. شاید معیار درستی برای گفتن در اینجا نباشد اما وزن این مجموعه کتاب معادل 11 کیلوگرم است که در نوع خود برای چنین کتابی کم‌نظیر است. قیمت این کتاب 1500 دلار است و ناب‌ترین منبع اطلاعاتی درباره شاه‌کار ساخته‌نشده کوبریک است.

*لینک خرید کتاب در موسسه تشن

*لینک خرید کتاب در آمازون

*ویدئویی 7 دقیقه‌ای از بازکردن مجموعه کتاب و نشان‌دادن جزئیات آن!!

فرانچسکو رگوئرا در نقش دون کیشوت در نمایی از فیلم ناتمام اورسن ولز

فرانسیسکو رگوئرا در نقش دون کیشوت در نمایی از فیلم ناتمام اورسن ولز

2.دون ‌کیشوت (اورسن ولز) – ولز چندین و چند فیلم ناتمام دارد که اکثر آنها به خاطر نبود یا کم‌بود بودجه ساخته نشدند.قهرمان رمان سروانتس برای ولز اثری بود که خیلی دوست داشت آن را بسازد. اما دون کیشوت ولز قرار بود مدرن باشد و در زمان‌بندی به رمان سروانتس وفادار نبود. دلیل ساخته نشدن فیلم ولز ربطی به مسائل مالی نداشت ، اگر چه چندبار در طول ساخت فیلم به مشکلاتی برخوردند اما علت اصلی ساخته نشدن فیلم مسئله عدم توجه خود ولز به ساخت اثر  بود.

در سال 1958 ولز به مکزیک رفت تا کار ساخت فیلم را شروع کند ، بازیگر اسپانیایی فرانسیسکو رگوئرا قرار شد در نقش دون کیشوت و بازیگر اصالتا روسی به نام آکیم تامیروف در نقش سانچو پانزا ایفای نقش نمایند. تامیروف در فیلم دیگر ولز به نام آقای آرکادین بازی کرده بود. هم‌چنین ولز از کودکی به نام پتی مک‌کورمک برای ایفای نقش دختر کوچکی که از مکزیک دیدن می‌کند و در طول دیدارخود با ولز (در نقش خودش) و سپس با دون کیشوت و پانزا ملاقات می‌کند ،‌استفاده کند. یک‌بار به دلایل مالی ساخت فیلم متوقف شد و بعد از آن هم ولز مکان فیلم‌برداری را به اسپانیا تغییر داد. مک‌کورمک از حال و هوای کودکی بیرون آمده بود و ولز مجبور شد بخش‌های او را از فیلم‌نامه در آورد. در دهه شصت اورسن ولز هم‌چنان سرخوشانه ساخت فیلم را طول داد و حتا در میان ساخت آن به مسائل پس‌تولید فیلم دیگرش ، محاکمه، نیز پرداخت. ماجرا آن‌قدر به درازا انجامید که رگوئرا که سخت مریض بود  از ولز خواست فیلم‌برداری صحنه‌های او را تمام کند و ولز خوش‌بختانه موفق شد صحنه‌های رگوئرا را تا پایان دهه شصت و قبل از مرگ او در سال 1969 به اتمام برساند.

در ماه می 1986 تکه‌هایی از فیلم در جشنواره کن آن سال به نمایش در آمد که حاصل پرداخت بایگان‌های فیلم‌خانه فرانسه (Cinématèque Française) بود.در سال 1990 کارگردان اسپانیای خسوس فرانکو حق امتیاز ساخت (و تکمیل) فیلم را خرید و با استفاده از منابع متعدی که اوجا کودارکروات، دوست‌دختر سالهای پایان عمر ولز و هم‌چنین سوزان کلوتیه بازیگر کانادایی فیلم اتللوی ولز در اختیارش قرار دادند آن را انجام داد.

3.زیبابین یا نقش‌نما یا کالئیدوسکوپ (آلفرد هیچکاک) – هیچکاک پروژه‌های ساخته‌نشده بسیاری دارد. طوری که برای همین فهرست یک مقاله مجزا در ویکی‌پیدیا ساخته شده است. اما شاید زیبابین مهم‌ترین و شخصی‌ترین آرزوی ساخته‌نشده «هیچ» باشد.در میانه دهه شصت و با استقبال کمی که از پرده پاره و مارنی شد، آلفرد هیچکاک کار را برروی پروژه‌ای شروع کرد که می‌توانست یک پدیده در خلاقیت و نوآوری کارنامه او باشد. نام این فیلم زیبابین (کالئیدوسکوپ/Kaleidoscope) بود. فیلمی که چند نکته تکنیکی آن بعدها در فیلم دیگر او جنون (Frenzy) خود را نشان داد.برای نوشتن داستان فیلم هیچکاک به سراغ سمیول تیلر رفت اما در نهایت این دوستش  بری لوی بود که به‌عنوان  گزینه نهایی نوشتن داستان انتخاب شد.

نمایی از زیبابین

نمایی از زیبابین

داستان زیبابین درباره یک آدم‌کش زنجیره‌ای و متجاوز جنسی بود که جوانی خوش‌اندام و در حقیقت یک بدن‌ساز بود که بسیار درونمایه تیره ای داشت. هیچکاک قصد داشت تا از داستان‌های  پرونده‌های جنایی بریتانیا در فیلمش استفاده کند. شاید اگر زیبابین ساخته می‌شد ، لقب سیاه‌ترین (و شاید آوانگاردترین) فیلم هیچکاک برازنده‌اش بود. او قصد داشت فیلم را از زاویه دید آدم‌کش روایت کند و در کاربرد دوربین هم می‌خواست از تکنیک‌های دوربین روی دست و نورهای طبیعی استفاده نماید. خود هیچکاک نگران این بود که شاید بعضی صحنه‌های فیلم زیادی وحشت‌ناک باشند.او فیلم‌نامه فیلم را به فرانسوا تروفو هم نشان داد و اگرچه تروفو داستان را پسندیده‌ بود ، اما او نیز راجع به صحنه‌های جنسی و خشونت بی‌پروای فیلم نگران بود. متاسفانه استودیوهای ام‌سی‌ای ساخت فیلم را نپذیرفتند چون معتقد بودن قهرمان فیلم زیادی منفی است. ساخته‌نشدن فیلم تا پایان عمر هیچکاک را عذاب می‌داد. اکنون نیز تنها چیزی که باقی مانده است یک فیلم یک‌ساعته صامت از راش‌های فیلم است.

*زیبابین در ویکی آلفرد هیچکاک (با تصاویر و یک ویدئوی سه دقیقه‌ای از آرشیو فیلم)

*فهرست فیلم‌های ساخته‌نشده آلفرد هیچکاک در ویکی‌پدیا

4.رانی راکت (دیوید لینچ) – بعد از ساخت کله‌پاک‌کن ، لینچ می‌خواست فیلمی با درجه غیرمتعارف بودن بیشتری از آن بسازد. داستان فیلم او قرار بود درباره یک مرد به ارتفاع سه پا با موهایی قرمز باشد که مشکلات جسمی خاص خودش را داشت.فیلمی انتزاعی تر از کله‌پاک‌کن. فیلمی پوچ‌گرا. فیلمی رازآلود درباره نیروهای غریب وجود انسان. قرار بود مایکل اندرسون که در توئین پیکس هم نقش «مردی از جایی دیگر» را ایفا کرده بود در این فیلم در نقش رانی راکت بازی کند و ایزابلا روسلینی هم در نقش دبورا ظاهر شود. لینچ نتوانست برای فیلم پشتیبان مالی پیدا کند و فیلم به آرشیو فیلم‌های ساخته نشده او راه پیدا کرد. جایی در کنار یک حباب بزاق، مسخ و بالای دریاچه.

دیوید لین (راست) و مایگل جی. اندرسون

دیوید لینچ (راست) و مایکل جی. اندرسون

*فیلم‌نامه کامل رانی راکت

*فهرست دیگر فیلم‌های تولیدنشده دیوید لینج

5.ناتور دشت (کارگردانان بسیار) – در ابتدای انتشار کتاب دی. جی. سلینجر برای ساخت فیلمی از روی رمان پرطرف‌دارش رضایت نشان داد. اما ساخت فیلمی به‌نام «قلب احمق من» بر اساس داستان کوتاهش ، «عمو ویگیلی در کنتیکات»، همه رشته‌ها را پنبه کرد. چون سلینجر معتقد بود کارگردان ، مارک رابسن زیادی آزادمنشانه عمل کرده و به داستان او وفادار نبوده است. از میان افرادی که برای در اختیار گرفتن حق امتیاز این فیلم با سلینجر مکاتبه داشته‌اند می‌شود به سم گلدوین و جری لوییس اشاره کرد. بیلی وایلدر نیز در مصاحبه‌ای از شور و اشتیاق فراوانش برای ساخت فیلمی اقتباسی از ناتور دشت سخن راند. بازیگرانی چون مارلون براندو ، جک نیکلسون، توبی مگوایر ، لئوناردو دی کپریو و جان کیوزک هم از جمله بازیگرانی هستند که می‌خواسته‌اند در نقش هولدن کالفیلد بازی کنند. در سال 1961 سلینجر درخواست الیا کازان برای ساخت نسخه‌ای تئاتری برای برادوی  از شاه‌کارش را رد کرد. تازگی‌ها هم مدیر برنامه‌های سلینجر درخواست‌هایی از استیون اسپیلبرگ برای ساخت فیلم از اثر او را دریافت کرده‌اند که حتا این درخواست‌ها تا قبل از مرگ سلینجر در سال 2010 به دید سلینجر هم نرسیده بود.

پس از مرگ سلینجر در سال 2010 ، مدیر برنامه‌های او فیلیس وستبرگ در مصاحبه‌ای اعلام نمود که چیزی تغییر نکرده و اجازه ساخت نسخه‌های سینمایی ، تلویزیونی و تئاتری از اثر سلینجر داده نمی‌شود. اما پخش نامه‌ای از سلینجر در همین سال که در سال 1957 توسط او نوشته شده بود، نشان داد که او مایل به دادن حق امتیاز رمانش برای ساخت فیلمی از آن پس از مرگش بوده است. متن آن قسمت نامه به‌ این شرح است:‌« اولا ممکن است روزی حقوق ساخت برای فروش گذاشته شود. زیر از انجا که یک احتمال همیشگی وجود دارد که من ثروت‌مند از دار دنیا نروم ، من به‌صورت جدی به موضوع فروش حق امتیاز اثر به همسر و دخترم به عنوان نوعی سیاست بیمه‌کردن آن‌ها فکر می‌کنم.»

نکته‌ای که خود من فکر می‌کنم این است که برگرداندن ناتور دشت به یک نسخه سینمایی یا تلویزیونی نباید هیچ‌گاه انجام پذیرد، این اثر شاه‌کاری است که واقعا سلینجر حق داشته در مورد پرداخت سینمایی‌اش نگران باشد و اجازه فروش امتیازش را ندهد.خواندن این مقاله ویکی‌پیدیای انگلیسی درباره «ارجاع‌های فرهنگی به ناتور دشت در فرهنگ عامه» را نیز پیش‌نهاد می‌کنم.

6. نوسترومو (دیوید لین) – در سال 1991 دیوید لین می‌خواست ساخت فیلمی بر اساس رمان جوزف کنراد را به تهیه‌کنندگی استیون اسپیلبرگ و استودیوی برادران وارنر آغاز کند، اما در آپریل همان سال مرد و پروژه ساخت فیلم برای همیشه به بایگانی سپرده شد.

در میان دیگر آثاری که هیچ‌گاه ساخته نشدند می شود به مرد عنکبوتی که جیمز کمرون می‌خواست بسازد، همه‌چیز ، فیلم تری گیلیام، مسیح اثر کارل تئودور درایر ، پروژه شاهزاده‌ای از بهرام که دیزنی مدت‌هاست می‌خواهد بسازد اشاره کردد. همه این آثار ساخته نشده همان حقیقتی که در مقدمه این نوشته گفتم برای ما تازه می‌کنند، شاه‌کارهایی که ندیده‌ایم و شاید هیچ‌گاه هم نبینیم.

++پس‌نوشت: پس از نوشتن این نوشته ، مطلبی را دیدم در سایت  خبر آنلاین با عنوان «بهترین فیلم‌های ساخته‌نشده تاریخ سینما» که لینکش را اینجا می‌گذارم.

7 دیدگاه

دسته معرفی فیلم

خوراک روح ، موسیقی سول ، سینمای ما و آنها

موسیقی خوراک روح است، به خصوص که از نوع «سول»اش باشد، این نوشته در مورد سینمای ایران، سینمای غرب ، موسیقی سول ، و دنیای بی‌نظیر و تمام‌نشدنی انیمیشن‌های پیکسار عزیز است ، دنیایی که در نوشته‌های وبلاگم، از «برچسب» به «دسته» تبدیل شده است.   🙂

از دانلود «بهترین ترانه‌های سول و ریتم اند بلوز»ام مثل چی سرخوشم و خوش‌خوشانم می‌شود. بهترین‌های قرن بیستم را در یک مجموعه قرار داده‌اند و آن را روی پایرت‌بی گرامی شیر کرده‌اند با دیگران. خداوند یک در دنیا و سد در آخرت نصیبشان گرداناد. موسیقی و سیر آن در غرب واقعن از آن جنبه‌های حیرت‌انگیز پیشرفت است که اوج طلایی آن را در دهه 60 و 70 میلادی شاهد بوده‌ایم. در این سری ، صدای خواننده‌هایی مثل «جیمز براون» (این یک دنیای مردانه‌ی مردانه‌ی مردانه است) ، دایانا راس و سوپریمز (مرا نجات‌بده) ، بن ای. کینگ (کنار من بایستچاک بری (بر بتهوون غلبه کن ، ترانه‌ای که بیتلز هم بازخوانی‌اش کرده‌اندبابی هِلمز (جینگل‌بل راک) و … وجود دارد.

بن ای. کینگ ، خواننده کنار من بایست

بن ای. کینگ ، خواننده «کنار من بایست»

مسئله‌ای که ذهنم را به خود مشغول کرده ، این است که سیر یک موسیقی خاص یا بهتر است بگویم یک ژانر خاص از موسیقی غرب در هر زمینه‌ای تلاش می‌کند که دست به تجربه‌آفرینی بزند و ریسک کند تا این موسیقی پیشرفت داشته باشد. این فقط مختص موسیقی نیست ، در سینما ،‌ادبیات ، تئاتر و هر شاخه دیگر هنری‌شان هم همین اصل برقرار است. چند هفته پیش که سعید سهیلی در برنامه «هفت» داشت از آثاری مثل چ.چ. و ا.د.و.ا. (نام‌های این دو فیلم را به صورت مختصر می‌نویسم چون واقعن شرم دارم حتا نامشان را بر زبان بیاورم) دفاع می‌کرد و می‌گفت که من اسم این سینما را مبتذل نمی‌گذارم ، چون تعریف این کلمه را نمی‌دانم و …

همین دو روز پیش ، «محاکمه در خیابان» فیلم مسعود کیمیایی را تماشا کردم ،خوش‌بختانه به دلیل اینکه تنها سینمای شهرم سالهاست (ده سال شاید) که بسته شده است ، و من هم دیگر مشهد نیستم ،‌این فیلم را در سینما ندیدم، چون دیدن همچنین اثر نازل (اگر نگویم مبتذل) روی پرده سینما و در اندازه‌های چندین و چندبرابر صفحه تلویزیون احساس گناه بیشتری به آدم می‌دهد که چرا وقتش و پولش را صرف دیدن همچنین فیلمی کرده‌است ، مجله سینمایی هم دیگر نمی‌گیرم که ببینم کیمیایی چطور به دفاع از اثرش پرداخته‌است؟

چرا آنها (غربی‌ها) بدون عجله و با رعایت اصول قضیه به جلو می‌روند و ما اینقدر شیش‌ماهه به دنیا آمده‌ایم؟ چرا در هر سال سینمای ایران باید به تعداد انگشتان یک پا هم اثر قابل تامل نداشته باشد؟ چرا موسیقی آثار شنیداری‌اش از این هم کمتر است؟ چرا ؟ چرا؟ چرا؟

چرایی این قضیه از ابعاد متفاوتی قابل بررسی است.

آ) می‌توانیم بگوییم ، موسیقی (به صورت آکادمیک) ، مال غرب است ، پس آنها چون صاحبش هستند باید در رعایت قواعد بازی هم از ما استادتر باشند ، یا چون سینما ذاتن «چیزی» غربی و آن‌جایی است ، پس آنها هم استفاده از آن را بهتر بلدند، مثلن اگر در هالیوود چندیدن و چند اقتباس مختلف از یک اثر مثلن میتوانم «آلیس در سرزمین عجایب» اثر لوییس کرول را نام ببرم که آخرین اقتباسش را «تیم برتون» به فیلم تبدیل کرده که هنوز آن را ندیده‌ام یا مثلن اقتباس از ماجراهای «شرلوک هولمز» اثر «سر آرتور کونان دویل» که آخرینش را «گای ریچی»‌انجام داده که این یکی را دیده‌ام، یا بازسازی یک اثر در سال‌های مختلف ، مثلن بازسازی فیلم «روزی که زمین ایستاد» (1951، رابرت وایز) که اسکات دریکسن یک بازسازی در سال 2009 از آن انجام داده است یا بازسازی فیلم «نبرد تایتان‌ها» (1981، دزموند دیویس) که همین امسال لوییس لتریر ساخته‌استش . خوب از موضوع اصلی دور نشوم. داشتم می‌گفتم که غربی‌ها قواعد بازی را می‌دانند ، میْ‌انند که اگر اثری علمی تخیلی در اوایل دهه پنجاه میلادی پول‌درآر بوده است ، ممکن است همان ایده در قرن بیست‌ویکم جواب بدهد.از همان اولین سال اختراع سینما ژانر وحشت وجود داشته (در غرب) و هنوز هم دارد ، چون علاوه بر سرگرم‌کنندگی ، پول‌ساز هم هست که خوب هیچ عیبی هم ندارد ، حالا در ایران چه کسی توانسته بعد از «ساموئل خاچیکیان» راهش را ادامه دهد و سینمای وحشت را زنده کند؟ سینماگر از خارج‌آمده‌ای که یک فیلم هارور می‌سازد و اثرش بیشتر مایه خنده است تا وحشت؟ نه؟ سینمای وحشتی که بخواهد تماشاگر ایرانی را بترساند باید ایرانی باشد.

ب)‌ می‌شود این طور هم گفت که ای آقا ،‌وقتی در ایران مافیای سینما نمی‌گذارد فیلم‌های «واقعی» اکران شود، چه انتظاری از کارگردان و بازیگر و … دارید که بیایند و سرمایه و وقت بگذارند برای این سینما؟

پ) می‌شود همان تعمیم همیشگی را که همیشه به‌کار می‌بریم ،‌این‌دفعه هم به کار‌ببریم و بگوییم «چی» در ایران درست و سرجایش است که سینما باشد؟ همان علت‌تراشی همیشگی و ایرانی که همیشه به‌کار می‌بریمش.

ت) می‌شود…

ج)می‌شود …

چندوقتی‌ است که بدجوری مسخ «پیکسار» شده‌ام ، داشتم برای بار چندم «داستان اسباب‌بازی» را می‌دیدم (شاید به طور ناخودآگاه، به این دلیل که تا چند وقت دیگر ، «داستان اسباب‌بازی 3» را می‌بینم و شاید دیدن نسخه اولش برای یادآوری نکته‌هایی لازم بوده است، نمی‌دانم). پیکسار از سال 1984 با ساخت یک فیلم کوتاه یک‌دقیقه‌ای به اسم «ماجراهای آندره و والی ب.» (البته با امکانات لوکاس‌فیلم) رو به ساخت فیلم‌های انیمیشن کامپیوتری آورد و تا اکنون هم این روند را ادامه داده سات، همان ظرافت در طی طریق به صورت پله‌پله که درمورد موسیقی و سینمایشان مثال زدم در «پیکسار» به صورت کاملن مشخص دیده‌می‌شود. داستان اسباب‌بازی، دی‌وی‌دی‌اش ، یک ویدئوی بیست‌دقیقه‌ای ضمیمه‌ هم دارد که به چگونگی ساخت آن توسط گروه پیکسار و و در سر آن استاد «جان لسه‌تر» می‌پردازد. اینکه ساخت هر فریمش بین 4 تا 13 ساعت طول کشیده‌است، فکرش را بکنید که با بهترین کامپیوترهای آن زمان ساخته شده است، یا اینکه در پشت صحنه می‌بینیم که اعضای گروه پیکسار چندیدن و چندبار شخصیت‌های وودی ، باز، و … را طرح زده‌اند و طرح زده‌اند تا به شخصیت‌های کنونی برسند. کشیدن چندهزار «تابلوی فیلم‌نامه تصویری» (Storyboard) هم که دیگر مسئله عجیبی نیست برای ساخته شدن این شاهکار. از پیکسار بیشتر می‌نویسم.

یکی از تخته‌داستان‌های اصلی «داستان اسباب‌بازی»

یکی از تابلوهای فیلم‌نامه تصویری اصلی «داستان اسباب‌بازی»

صحنه‌ای از «داستان اسباب‌بازی 3» (2010، لی آنکریچ)

«داستان اسباب‌بازی 3» (2010، لی آنکریچ)

2 دیدگاه

دسته پیکسار, درباره موسیقی, درباره سینما

حاشیه جالبتر از متن

پیکسار نمونه کاملی از نبوغ سرشار است و نمونه کاملتری از هدایت انسان‌های با استعداد به مسیر درستشان، یک انیمیشن پنج دقیقه‌ای پیکسار را بررسی می‌کنم

خود فیلم‌های پیکسار همیشه جالب بوده‌آند ، مثلن همین «رتتویی» ، یا «بالا» ، اما پیکسار در بسته دی وی دی فیلم یک سری فیلم‌های کوتاه هم می‌گذارد که به نوعی فیلم‌های جانبی هستند که با فیلم اصلی تولید شده‌اند. مثلن با همین رتتویی دو فیلم کوتاه هم در دی وی دی هست که یکی‌اش مربوط به خود فیلم و نامش «موش، دوست شما» است که مربوط به داستان فیلم است و رمی و امیل در مورد دوستی موش و انسان توضیح می‌دهند.

اما فیلم دیگر همراه با فیلم اصلی فیلمی با عنوان ربوده شده (Lifted)  و ماجرای یک موجود فضایی (بیگانه) ناشی که برای ربودن انسان‌های زمینی دارد پیش یک بیگانه کهنه‌کار امتحان پس می‌دهد. او باید شخصی را که در کلبه‌ای خوابیده است را از روی تختش بلند کند و از پنجره به بیرون و سپس به سفینه انتقال دهد. همه این پروسه به وسیله نور مرموز کلیشه‌ای سفینه‌های فضایی و به‌وسیله دکمه‌ها یبسیار زیاد روی میز جلوی استو انجام می‌گیرد. اما مشکل استو (بیگانه جوان) نداشتن حوصله و صبر است. بعد از چندیدن و چند تلاش پی‌درپی و زدن انسان بیچاره به در و دیوار بالاخره موفق می شود او را به سفینه انتقال دهد و درحالیکه لبخندی به لب دارد ، دکمه را ول می‌کند و فرد به طرف زمین سقوط آزاد می‌کند و در حالیکه شاید 5 سانتی‌متر با خوردن به زمین فاصله دارد ، بیگانه کارکشته با گرفتن یک دکمه او را روی زمین و هوا معلق نگاه می‌دارد. سپس او به مهارت بسیار و حرکت دکمه‌ها به صورتی بروس‌لی‌وار (بروس لی و حرکات دستش را در یکی از فیلم‌های رزمی‌اش به یاد بیاورید که چه‌طور مبارزش را گیج می‌کرد) همه‌چیز را به حالت اولش برمی‌گرداند. سپس عزم رفتن می‌کند ، اما می‌بیند که استو ناراحت است و دارد اشک می‌ریزد که در انجام آزمون ناکام بوده است ، پس برای دلجویی به او پیشنهاد می‌کند که هدایت سفینه را استو به عهده بگیرد. استو سفینه را به بالای خانه فرد می‌برد و انگار همه‌چیز دارد به خوبی و خوشی پیش می‌رود، تا اینکه کل سفینه روی خانه می‌افتد و یک گودال بزرگ ایجاد می‌کند، سفینه بالا می‌رود و می‌بینیم که به اندازه تخت انسان داخل کلبه و به اندازه سوراخ زیرین سفینه یک منطقه از زمین زیرپای مرد باقی مانده و او روی تختش خوابیده است. صبح هم شده است. در پایان بندی فیلم که تیتراژ شروع می‌شود صدای یک ساعت زنگ‌دار به گوش می‌رسد و سعد از چندی صدای فریاد مرد که نشان می‌دهد به پایین سقوط کرده است.

کارگردان فیلم، گری رایداستورم است که کارش را با کارهایی مثل مهندسی صدا و دیگر کارهای فنی انیمیشن‌های دیگر پیکسار شروع کرد، مثلن در «در جستجوی نیمو» طراح صدا بوده یا همین‌طور در «شرکت هیولاها» ، و «ربوده‌شده» اولین کار کارگردانی‌اش در پیکسار است و جالب اینکه کارگردانی فیلم «سمندر آبی» که پروژه بعدی پیکسار برای سال 2012 است را هم همین اقای رایداستورم به عهده دارد، ایم معنای کامل تکامل پله‌پله و تدریجی در یک سیستم استودیویی درست و حسابی است. که خیلی نظرم را گرفت.

یک نکته جالب دیگر هم اینکه دقیقن 2000 کلید سوییچ روی میز ربایش فیلم قرار دارد.

* «ربوده شده» در ویکی‌پیدیای انگلیسی

ربود‌‌ه‌‌‌‌‌شده» در آی ام دی بی

ربوده‌شده» در پیکسار

پس‌ترنوشت: باخبر شدم که  ساخت «سمندر آبی» کنسل شده است که البته فکر نمی‌کنم چیزی از ارزش‌های گری رایداستورم کم کند.

بیان دیدگاه

دسته معرفی فیلم