دکترشریعتی حرف خیلی زیبایی دارد:«ارزش انسان به اندازه حرفهایی هست که برای نگفتن دارد». این گفته میتواند یک تلاقی معنایی و مفهومی با نوشته پیش رو داشته باشد که در آن از بزرگترین فیلمهایی که ساخته نشدهاند سخن به میان آورده شده است. از کارگردانانی چون هیچکاک ، ولز ، کوبریک، لین، لینچ و … از یک طرف با چنین نامهای بزرگی روبرو هستیم و از طرف دیگر با فیلمهایی که هرگز ساخحته نشدهاند و من وشما آنها را هیچگاه ندیدهایم و نخواهیم دید. نوستالژی مسئله نساختن فیلم زمانی خیلی مشخص و روشن میشود که یک لحظه با خودمان فکر کنیم شاهکارهایی مثل پدرخوانده یا همشهری کین یا 2001، یک ادیسه فضایی هیچگاه ساخته نمی شدند. حدیث بهترین فیلمهای ساخته نشده هم چنین است. هر کدام میتوانستند یک شاهکار باشند.
1.ناپلئون (استنلی کوبریک) – ناپلئون همیشه قهرمان و استوره ثابت و عشق زندگی کوبریک بود.ناپلئون به صورت یک فکر وسواسی و یک وسواس فکری برای کوبریک شده بود. وی همیشه میخواست فیلمی بر اساس زندگی این امپراتور فرانسه به روی پرده نقرهای بیاورد. بعد از موفقیت 2001،یک ادیسه فضایی درگیشه ، فرصت خوبی برای او پیش آمد تا فیلمی بر اساس زندگی شخصیت محبوباش بسازد. برای این کار کوبریک به گفته خودش پانصد کتاب مختلف تاریخی درباره ناپلئون خوانده بود و با کمک دستیارانش کاتالوگهایی از محلها و کارهایی که ناپلئون و همراهانش در طول سالهای فعالیت او رفته و انجام داده بودند تهیه کرده بود که از لحاظ رعایت جزئیات نظیر نداشت. این کاتالوگ همچنین شامل 15,000 تصویر از دوره ناپلئون می شد. کوبریک بارها نارضایتی خود را از نبود فیلمی در شان ناپلئون بیان کرده بود و عنوان میکرد که فیلم او «بهترین فیلم» خواهد بود.
فیلمبرداری قرار بود که در همان محلهای واقعی که ناپلئون در آنجا حضور داشته بود انجام شود. او حتا تا مرحله انتخاب بازیگر نقش ناپلئون هم پیش رفته بود و دیوید همینگز را برای ایفای نقش او درنظرگرفته بود. گزینههای دیگر اسکار وارنر و جک نیکلسون بودند. کوبریک قصد داشت فیلمی کاملا نزدیک به واقعیت بسازد و صحنههای جنگی را با کمالگرایی خاص خودش کارگردانی کند. برای فیلم بیش از 50,000 سیاهیلشگر در نظر گرفته شده بود. شکست فیلمی با همین موضوع به نام واترلو در همان سال و بودجه بالای مورد نیاز فیلم حسابی مترو گلدوین میر و برادران وارنر را ترسانده بود و آنها ساخت فیلم را قبول نکردند..بیشتر تحقیقاتی که کوبریک برای این فیلم انجام داده بود بعدها برای ساخت بری لیندون به کارش آمد، داستان بری لیندون در سال 1789 پایان مییابد، 15 سال قبل از شروع جنگهای ناپلئون.
بخشی از کاتالوگهایی که کوبریک درباره ناپلئون گردآوری کرده بود (در آرشیو کوبریک)
+ میتوانید نسخهای از فیلمنامه ناپلئون را که بر روی اینترنت قرار گرفته، از اینجا دانلود کنید.
++ به کوشش موسسه نشر تشن (Taschen) کتابی در قالب یک مجموعه در سال 2009 به نام ناپلئونِ استنلی کوبریک ، بزرگترین فیلمی که ساخته نشد به بازار آمد. این کتاب عظیم که در 2874 صفحه به چاپ رسیده است، شامل 10 کتاب کوچکتر داخل یک مجموعه بزرگ و اطلاعات گستردهای درباره نحوه ساخت فیلم و موضوعات پژوهشی کوبریک راجع به موضوع ، عکسهای اولیه از لوکیشنها، رونوشتهای مختلف فیلمنامه و … میباشد. شاید معیار درستی برای گفتن در اینجا نباشد اما وزن این مجموعه کتاب معادل 11 کیلوگرم است که در نوع خود برای چنین کتابی کمنظیر است. قیمت این کتاب 1500 دلار است و نابترین منبع اطلاعاتی درباره شاهکار ساختهنشده کوبریک است.
*لینک خرید کتاب در موسسه تشن
*لینک خرید کتاب در آمازون
*ویدئویی 7 دقیقهای از بازکردن مجموعه کتاب و نشاندادن جزئیات آن!!
فرانسیسکو رگوئرا در نقش دون کیشوت در نمایی از فیلم ناتمام اورسن ولز
2.دون کیشوت (اورسن ولز) – ولز چندین و چند فیلم ناتمام دارد که اکثر آنها به خاطر نبود یا کمبود بودجه ساخته نشدند.قهرمان رمان سروانتس برای ولز اثری بود که خیلی دوست داشت آن را بسازد. اما دون کیشوت ولز قرار بود مدرن باشد و در زمانبندی به رمان سروانتس وفادار نبود. دلیل ساخته نشدن فیلم ولز ربطی به مسائل مالی نداشت ، اگر چه چندبار در طول ساخت فیلم به مشکلاتی برخوردند اما علت اصلی ساخته نشدن فیلم مسئله عدم توجه خود ولز به ساخت اثر بود.
در سال 1958 ولز به مکزیک رفت تا کار ساخت فیلم را شروع کند ، بازیگر اسپانیایی فرانسیسکو رگوئرا قرار شد در نقش دون کیشوت و بازیگر اصالتا روسی به نام آکیم تامیروف در نقش سانچو پانزا ایفای نقش نمایند. تامیروف در فیلم دیگر ولز به نام آقای آرکادین بازی کرده بود. همچنین ولز از کودکی به نام پتی مککورمک برای ایفای نقش دختر کوچکی که از مکزیک دیدن میکند و در طول دیدارخود با ولز (در نقش خودش) و سپس با دون کیشوت و پانزا ملاقات میکند ،استفاده کند. یکبار به دلایل مالی ساخت فیلم متوقف شد و بعد از آن هم ولز مکان فیلمبرداری را به اسپانیا تغییر داد. مککورمک از حال و هوای کودکی بیرون آمده بود و ولز مجبور شد بخشهای او را از فیلمنامه در آورد. در دهه شصت اورسن ولز همچنان سرخوشانه ساخت فیلم را طول داد و حتا در میان ساخت آن به مسائل پستولید فیلم دیگرش ، محاکمه، نیز پرداخت. ماجرا آنقدر به درازا انجامید که رگوئرا که سخت مریض بود از ولز خواست فیلمبرداری صحنههای او را تمام کند و ولز خوشبختانه موفق شد صحنههای رگوئرا را تا پایان دهه شصت و قبل از مرگ او در سال 1969 به اتمام برساند.
در ماه می 1986 تکههایی از فیلم در جشنواره کن آن سال به نمایش در آمد که حاصل پرداخت بایگانهای فیلمخانه فرانسه (Cinématèque Française) بود.در سال 1990 کارگردان اسپانیای خسوس فرانکو حق امتیاز ساخت (و تکمیل) فیلم را خرید و با استفاده از منابع متعدی که اوجا کودارکروات، دوستدختر سالهای پایان عمر ولز و همچنین سوزان کلوتیه بازیگر کانادایی فیلم اتللوی ولز در اختیارش قرار دادند آن را انجام داد.
3.زیبابین یا نقشنما یا کالئیدوسکوپ (آلفرد هیچکاک) – هیچکاک پروژههای ساختهنشده بسیاری دارد. طوری که برای همین فهرست یک مقاله مجزا در ویکیپیدیا ساخته شده است. اما شاید زیبابین مهمترین و شخصیترین آرزوی ساختهنشده «هیچ» باشد.در میانه دهه شصت و با استقبال کمی که از پرده پاره و مارنی شد، آلفرد هیچکاک کار را برروی پروژهای شروع کرد که میتوانست یک پدیده در خلاقیت و نوآوری کارنامه او باشد. نام این فیلم زیبابین (کالئیدوسکوپ/Kaleidoscope) بود. فیلمی که چند نکته تکنیکی آن بعدها در فیلم دیگر او جنون (Frenzy) خود را نشان داد.برای نوشتن داستان فیلم هیچکاک به سراغ سمیول تیلر رفت اما در نهایت این دوستش بری لوی بود که بهعنوان گزینه نهایی نوشتن داستان انتخاب شد.
نمایی از زیبابین
داستان زیبابین درباره یک آدمکش زنجیرهای و متجاوز جنسی بود که جوانی خوشاندام و در حقیقت یک بدنساز بود که بسیار درونمایه تیره ای داشت. هیچکاک قصد داشت تا از داستانهای پروندههای جنایی بریتانیا در فیلمش استفاده کند. شاید اگر زیبابین ساخته میشد ، لقب سیاهترین (و شاید آوانگاردترین) فیلم هیچکاک برازندهاش بود. او قصد داشت فیلم را از زاویه دید آدمکش روایت کند و در کاربرد دوربین هم میخواست از تکنیکهای دوربین روی دست و نورهای طبیعی استفاده نماید. خود هیچکاک نگران این بود که شاید بعضی صحنههای فیلم زیادی وحشتناک باشند.او فیلمنامه فیلم را به فرانسوا تروفو هم نشان داد و اگرچه تروفو داستان را پسندیده بود ، اما او نیز راجع به صحنههای جنسی و خشونت بیپروای فیلم نگران بود. متاسفانه استودیوهای امسیای ساخت فیلم را نپذیرفتند چون معتقد بودن قهرمان فیلم زیادی منفی است. ساختهنشدن فیلم تا پایان عمر هیچکاک را عذاب میداد. اکنون نیز تنها چیزی که باقی مانده است یک فیلم یکساعته صامت از راشهای فیلم است.
*زیبابین در ویکی آلفرد هیچکاک (با تصاویر و یک ویدئوی سه دقیقهای از آرشیو فیلم)
*فهرست فیلمهای ساختهنشده آلفرد هیچکاک در ویکیپدیا
4.رانی راکت (دیوید لینچ) – بعد از ساخت کلهپاککن ، لینچ میخواست فیلمی با درجه غیرمتعارف بودن بیشتری از آن بسازد. داستان فیلم او قرار بود درباره یک مرد به ارتفاع سه پا با موهایی قرمز باشد که مشکلات جسمی خاص خودش را داشت.فیلمی انتزاعی تر از کلهپاککن. فیلمی پوچگرا. فیلمی رازآلود درباره نیروهای غریب وجود انسان. قرار بود مایکل اندرسون که در توئین پیکس هم نقش «مردی از جایی دیگر» را ایفا کرده بود در این فیلم در نقش رانی راکت بازی کند و ایزابلا روسلینی هم در نقش دبورا ظاهر شود. لینچ نتوانست برای فیلم پشتیبان مالی پیدا کند و فیلم به آرشیو فیلمهای ساخته نشده او راه پیدا کرد. جایی در کنار یک حباب بزاق، مسخ و بالای دریاچه.
دیوید لینچ (راست) و مایکل جی. اندرسون
*فیلمنامه کامل رانی راکت
*فهرست دیگر فیلمهای تولیدنشده دیوید لینج
5.ناتور دشت (کارگردانان بسیار) – در ابتدای انتشار کتاب دی. جی. سلینجر برای ساخت فیلمی از روی رمان پرطرفدارش رضایت نشان داد. اما ساخت فیلمی بهنام «قلب احمق من» بر اساس داستان کوتاهش ، «عمو ویگیلی در کنتیکات»، همه رشتهها را پنبه کرد. چون سلینجر معتقد بود کارگردان ، مارک رابسن زیادی آزادمنشانه عمل کرده و به داستان او وفادار نبوده است. از میان افرادی که برای در اختیار گرفتن حق امتیاز این فیلم با سلینجر مکاتبه داشتهاند میشود به سم گلدوین و جری لوییس اشاره کرد. بیلی وایلدر نیز در مصاحبهای از شور و اشتیاق فراوانش برای ساخت فیلمی اقتباسی از ناتور دشت سخن راند. بازیگرانی چون مارلون براندو ، جک نیکلسون، توبی مگوایر ، لئوناردو دی کپریو و جان کیوزک هم از جمله بازیگرانی هستند که میخواستهاند در نقش هولدن کالفیلد بازی کنند. در سال 1961 سلینجر درخواست الیا کازان برای ساخت نسخهای تئاتری برای برادوی از شاهکارش را رد کرد. تازگیها هم مدیر برنامههای سلینجر درخواستهایی از استیون اسپیلبرگ برای ساخت فیلم از اثر او را دریافت کردهاند که حتا این درخواستها تا قبل از مرگ سلینجر در سال 2010 به دید سلینجر هم نرسیده بود.
پس از مرگ سلینجر در سال 2010 ، مدیر برنامههای او فیلیس وستبرگ در مصاحبهای اعلام نمود که چیزی تغییر نکرده و اجازه ساخت نسخههای سینمایی ، تلویزیونی و تئاتری از اثر سلینجر داده نمیشود. اما پخش نامهای از سلینجر در همین سال که در سال 1957 توسط او نوشته شده بود، نشان داد که او مایل به دادن حق امتیاز رمانش برای ساخت فیلمی از آن پس از مرگش بوده است. متن آن قسمت نامه به این شرح است:« اولا ممکن است روزی حقوق ساخت برای فروش گذاشته شود. زیر از انجا که یک احتمال همیشگی وجود دارد که من ثروتمند از دار دنیا نروم ، من بهصورت جدی به موضوع فروش حق امتیاز اثر به همسر و دخترم به عنوان نوعی سیاست بیمهکردن آنها فکر میکنم.»
نکتهای که خود من فکر میکنم این است که برگرداندن ناتور دشت به یک نسخه سینمایی یا تلویزیونی نباید هیچگاه انجام پذیرد، این اثر شاهکاری است که واقعا سلینجر حق داشته در مورد پرداخت سینماییاش نگران باشد و اجازه فروش امتیازش را ندهد.خواندن این مقاله ویکیپیدیای انگلیسی درباره «ارجاعهای فرهنگی به ناتور دشت در فرهنگ عامه» را نیز پیشنهاد میکنم.
6. نوسترومو (دیوید لین) – در سال 1991 دیوید لین میخواست ساخت فیلمی بر اساس رمان جوزف کنراد را به تهیهکنندگی استیون اسپیلبرگ و استودیوی برادران وارنر آغاز کند، اما در آپریل همان سال مرد و پروژه ساخت فیلم برای همیشه به بایگانی سپرده شد.
در میان دیگر آثاری که هیچگاه ساخته نشدند می شود به مرد عنکبوتی که جیمز کمرون میخواست بسازد، همهچیز ، فیلم تری گیلیام، مسیح اثر کارل تئودور درایر ، پروژه شاهزادهای از بهرام که دیزنی مدتهاست میخواهد بسازد اشاره کردد. همه این آثار ساخته نشده همان حقیقتی که در مقدمه این نوشته گفتم برای ما تازه میکنند، شاهکارهایی که ندیدهایم و شاید هیچگاه هم نبینیم.
++پسنوشت: پس از نوشتن این نوشته ، مطلبی را دیدم در سایت خبر آنلاین با عنوان «بهترین فیلمهای ساختهنشده تاریخ سینما» که لینکش را اینجا میگذارم.